مرکّب از: پیشه + کار، مزید مؤخری که مبالغۀ شغلی را رساند، صنعتگر. صنعتکار. استادکار. پیشه ور. پیشه گر: یکی پیشه کار و دگر کشت ورز یکی آنکه پیمود فرسنگ و مرز. فردوسی. ز هر پیشه کار و ز هر میوه دار دراو آفریده ست پروردگار. فردوسی. چنان دارد از هر دری پیشه کار که در پیشه هر یک ندارند یار. اسدی. ز هر پیشه کاید جهان را بکار گزین کرد صد صد همه پیشه کار. نظامی. پیشه کاران خاص توافلاک خار و خاشاک صحن تو خاشاک. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 58)، بهتر از پیشه نیست گردانند پیشه کاران راست مردانند خنک آن پیشه کار حاجتمند بکم و بیش از این جهان خرسند گشته قانع به رزق و روزی خویش دست در کار کرده سر در پیش. اوحدی
مُرَکَّب اَز: پیشه + کار، مزید مؤخری که مبالغۀ شغلی را رساند، صنعتگر. صنعتکار. استادکار. پیشه ور. پیشه گر: یکی پیشه کار و دگر کشت ورز یکی آنکه پیمود فرسنگ و مرز. فردوسی. ز هر پیشه کار و ز هر میوه دار دراو آفریده ست پروردگار. فردوسی. چنان دارد از هر دری پیشه کار که در پیشه هر یک ندارند یار. اسدی. ز هر پیشه کاید جهان را بکار گزین کرد صد صد همه پیشه کار. نظامی. پیشه کاران خاص توافلاک خار و خاشاک صحن تو خاشاک. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 58)، بهتر از پیشه نیست گردانند پیشه کاران راست مردانند خنک آن پیشه کار حاجتمند بکم و بیش از این جهان خرسند گشته قانع به رزق و روزی خویش دست در کار کرده سر در پیش. اوحدی
پیشه ور صانع صنعت کار صنعتگر: بدو گفت کای گازر پیشه کار، به پیشه روان را پر اندیشه دار، (شا) یکی پیشه کار و دگر کشت و رز یکی آنکه پیمود فرسنگ ومرز. (شا)
پیشه ور صانع صنعت کار صنعتگر: بدو گفت کای گازر پیشه کار، به پیشه روان را پر اندیشه دار، (شا) یکی پیشه کار و دگر کشت و رز یکی آنکه پیمود فرسنگ ومرز. (شا)
دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه، معتدل مرطوب، دارای 1266 تن سکنه. آب آن از غازیان رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم. شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه، معتدل مرطوب، دارای 1266 تن سکنه. آب آن از غازیان رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم. شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
برابر شغل. مقابل عمل. حاجب بزرگ امیرعلی قریب... در پیش کار ایستاده، کارهای دولتی را راندن گرفت. (تاریخ بیهقی) ، پیش جنگ. بمیدان جنگ. بمعرکۀ کارزار: امیر برنشست و پیش کار رفت با نفس عزیز خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113). با این مقدار مردم جنگ پیوست و به تن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
برابر شغل. مقابل عمل. حاجب بزرگ امیرعلی قریب... در پیش کار ایستاده، کارهای دولتی را راندن گرفت. (تاریخ بیهقی) ، پیش جنگ. بمیدان جنگ. بمعرکۀ کارزار: امیر برنشست و پیش کار رفت با نفس عزیز خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113). با این مقدار مردم جنگ پیوست و به تن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا شهرستان فومن. واقع در 23 هزارگزی شمال باختر صومعه سرا و 11 هزارگزی شمال طاهر گوراب و 3 هزارگزی خاور شوسۀ صومعه سرا به سیدشرفشاه. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 263 تن سکنه. آب آنجا از رود خانه شاندرمن. محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و مکاری راه آنجا مالروست و بوسیلۀ قایق به قراء کنار بندر انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا شهرستان فومن. واقع در 23 هزارگزی شمال باختر صومعه سرا و 11 هزارگزی شمال طاهر گوراب و 3 هزارگزی خاور شوسۀ صومعه سرا به سیدشرفشاه. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 263 تن سکنه. آب آنجا از رود خانه شاندرمن. محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و مکاری راه آنجا مالروست و بوسیلۀ قایق به قراء کنار بندر انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان درجزین بخش رزن (ر ز) شهرستان همدان واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو رزن به همدان. کوهستان، سردسیر، دارای 60 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه، محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان درجزین بخش رزن (رَ زَ) شهرستان همدان واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو رزن به همدان. کوهستان، سردسیر، دارای 60 تن سکنه. آب آنجا از رودخانه، محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
محبوب شوخ و شنگ. دربرهان بهمین معنی آمده، بر وزن لاله زار بی شاهدی و صاحب فرهنگ رشیدی شاهد ذیل را آورده است: چو شاپور آمد اندر چارۀ کار دلم را پاره کرد آن پارۀکار. نظامی. و پیداست که پارۀ کار را باید به اضافه خواند نه بر وزن لاله زار
محبوب شوخ و شنگ. دربرهان بهمین معنی آمده، بر وزن لاله زار بی شاهدی و صاحب فرهنگ رشیدی شاهد ذیل را آورده است: چو شاپور آمد اندر چارۀ کار دلم را پاره کرد آن پارۀکار. نظامی. و پیداست که پارۀ کار را باید به اضافه خواند نه بر وزن لاله زار